خب آره که آدم دلش تنگ می شه... خب آره که آدم دلش می گیره.

ولی آخه من آدمم؟

نمی دونم چی بگم والا. خب سعی که می تونی بکنی. نمی تونی؟

خب آخه گیرم که سعی کردم. بعدش چی می شه؟

بعدش مهم نیست. حالا یا آدم می شی یا نمی شی دیگه. حد اقلش اینه که سعی کردی و نشدی.

خب حالا می گی چی کار کنم؟

بیا بشین جلوی منو دستت رو دکمه های کی بردم تکون بده. مهم نیست کجا می ذاری یا چی می نویسی. مهم اینه که بنویسی.

ولی آخه...

ديگه زهر مار.. اااا بيا بينم... يه كم بهش رو دادما! ببين چه پر رو شده. گم شو بيا.

چشم...

(يه كم بعد)

خب. ديدي نوشتي ببين چه خوبم نوشتي به به.

چي مي گي بابا تو؟ ريدم.

اشكال نداره. اميدوار باش كه دركت كنن...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: بعد از مدت هاي مديد برگشتم... دستم خاليه. ولي پرش مي كنم.

پ.ن۲: ميدونم اين بالا الآن چيز جالبي ننوشتم... ولي خب...